|
واپسین برداشت خیابان،دوربین،اب و قران،اولین برداشت کسی در صحنه خم شد،ساک خود را از زمین برداشت تریبون ها- پر از احساس- رفتن را هجی کردند تمام شهر را اوازهای اتشین برداشت: بیا((ای لشکر صاحب زمان اماده باش))اکنون وطن یا دین؟!برای هر دو باید تیغ کین برداشت در این جا- صحنه دوم- غبار و خون و باروت است کلاش کهنه را بازیگر ما با یقین برداشت دلش در بند بود و بند پوتین خودش را بست قدم های خودش را عاشقانه تا کمین برداشت - شروع جلوه ویژه- شب و مین،کاوش و می ریخت؛ اناری دانه دانه خون خود را روی این برداشت! اناری دانه دانه بسته شد.مردی کبوتر شد ولی در پشت جبهه مادری تا خورد و چین برداشت به روی شانه های شهر،ارام و رها می رفت مکعب - خالی خالی- خیابان،واپسین برداشت بختیاری
[ شنبه 88/12/8 ] [ 11:21 صبح ] [ ]
[ نظر ]
|
|
[ و نوشتم بیاد دوست شهیدم غلامرضا زوبونی ] |